تنهایی جات
۷ بهمن ۹۴ / ۲۰:۵۴
کز کرده ام کنار بخاری و به تصویر خودم در ایینه خیره شده ام .ذهنم انبار متروکی است که روی بسته های کوچک و بزرگش گرد و خاک نشسته.روی هم تلنبار شده اند و هیچ جایی برای پا گذاشتن ندارد.همه طرف تار عنکبوت بسته است.چشم هایم را می بندم.نمیخواهم یا نمیتوانم به انبار ذهنم فکر کنم.غوطه میخورم در زندگیه بی معنایی که درون من در جریان است...