بی کران

در اتاق اروم باز شد.صدای گرمش ارامش رو توی رگ های به جریان انداخت.کنارم روی تخت نشست و زمزمه کرد:باز سرما خوردی تو؟پاشو بریم دکتر.سرمو چسبوندم به پاهاش با دستاش موهام رو پشت گوشم داد و صورتم زیر نوازش دستاش سرخ شد.نمیدونم چرا انقد کنارش احساس امنیت میکنم.اروم کنارم دراز کشید و دستشو برد زیر سرم.خیلی بی حال گفتم :نکن اینجوری سرما میخوری توهم.
نگام کرد.چشماش پر از خستگی بود.محکم تر بغلم کرد.منم غرق مامن خودم شدم.پیش خودم زمزمه کردم کاش همیشه مثل الان مهربون بود...
مریم ۲ لایک :)
نرگس
آخی  
 
نازی  
قشنگ بود ولی نسبت به اونایی ک من مینویسم خیلی کوتاه بود

بقیشو نمیشد گفت دیگه خوابشون برد به من چه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هرچی که میکشم باعث میشه حس کنم که زنده ام.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان