بی کران

در اتاق اروم باز شد.صدای گرمش ارامش رو توی رگ های به جریان انداخت.کنارم روی تخت نشست و زمزمه کرد:باز سرما خوردی تو؟پاشو بریم دکتر.سرمو چسبوندم به پاهاش با دستاش موهام رو پشت گوشم داد و صورتم زیر نوازش دستاش سرخ شد.نمیدونم چرا انقد کنارش احساس امنیت میکنم.اروم کنارم دراز کشید و دستشو برد زیر سرم.خیلی بی حال گفتم :نکن اینجوری سرما میخوری توهم.
نگام کرد.چشماش پر از خستگی بود.محکم تر بغلم کرد.منم غرق مامن خودم شدم.پیش خودم زمزمه کردم کاش همیشه مثل الان مهربون بود...
مریم ۱ نظر ۲ لایک :)

کلاس سوم ریاضی

بالای در ورودی کلاس نوشته شده است سوم ریاضی ولی وقتی وارد می شوید خیلی سریع متوجه خواهید شد که آنجا شباهتی به کلاس سوم ریاضی ندارد.احتمالا شما انتظار دارید دانش اموزانی مرتب و منظم را که به ردیف سر صندلی های خود نشسته اند و در حال حل مساعل حسابان و تست زدن ببینید.زهی خیال باطل:دی به محض ورود به کلاس 18عدد موجود عجیب که شباهتی به دانش اموز ندارند می بینید.اگر زنگ تفریح باشد و به لطف یزدان منان دبیری آن هارا سر کلاس نگه نداشته باشد,مسلما نصف آن ها را در حال خوردن اسیدی خالص موسم به ترشک خواهید یافت و اگر ایزد تعالی در آن ها نظر نکرده باشد و دبیر محترم زنگ به اصطلاح تفریح را هم برای درس دادن گرفته باشد ,با ١8 چهره ی عبوس روبه رو خواهید شد که زیر لب چیزهایی زمزمه میکنند و ندای "خانم خسته نباشید"از هر سو به گوش می رسد.

مریم ادامه مطلب ۳ نظر ۲ لایک :)
هرچی که میکشم باعث میشه حس کنم که زنده ام.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان